آیا واقعا سرمون شلوغه ؟
تا حالا به این دقت کردین در مورد آدمای موفق هرکسی از راه میرسه و می بینه کجا واستاده فکر میکنه از اول میدونسته که باید به چه سمتی بره و چه کاری کنه که به این نقطه ی اوجش رسیده . تاحالا شده تو ذهن خودتون از خودتون یا از همون فرد موفقی که توی ذهنتون از نظر شما موفق شده ، بپرسین از کجا میدونستی باید این کارو بکنی ؟

از کجا میدونستی باید گوگل رو تاسیس کنی ؟ از کجا ؟ (با حرص و عصبانیت هم می پرسیم ) ؟ واقعا نابغه بودیا !!!
موفقیت در زندگی هم شاید مثل تنظیم گردن پیچ رادیو باشه ، وقت زیادی رو صرف پیدا کردن نشونه ای از سیگنال ، لای پارازیت های مختلف صرف میکنیم تا به سیگنال دلخواهمون برسیم و بعد دقیق روی اون موج تنظیم میکنیم تا موج شفاف بشه .همینطور نیست ؟ پس چرا برای رسیدن به هدفامون این کارو نمیکنیم که روی یه موج تنظیم کنیم و بعد روی همون بمونم؟ البته همون موجی که دلخواهمونه .
شاید جالب باشه که بدونین که بنیانگذارهای گوگل اول سعی داشتن ایدهشون رو به یاهو بفروشن. وقتی جواب رد گرفتن ، تصمیم گرفتن خودشون شانسشون رو یه امتحانی بکنن .
در زندگی، درست مثل رادیو ، بیشتر فرکانسهایی که بهشون میرسیم فقط پارازیته. اما ظریفترین چرخش پیچ موج رادیو میتونه یه نشونهی ضعیف از صدا رو تبدیل به یه آهنگ شفاف و زیبا بکنه. الگوی زندگی هم همینه ، سریع توی موجها بگرد ، ببین سیگنال به درد بخور رو کجا پیدا میکنی ، و بعد با دقت تمام پیچ زندگیت رو روی اون نقطه تنظیم کن .
نتیجه گیری :
بزار دروغ بودن این افسانه رو برات فاش کنم ! آدمهای موفق نه دقیق میدونن که دارن چه کار میکنن، نه دقیق میدونن که دارن به کجا میرن. معمولا بدون هیچ سرنخی و هیچ تصوری از سرانجام کار، شروع میکنن. اما گزینههای خودشون رو میگردن و وقتی به چیز جالبی برمیخورن، روی اون دقیق میشن. و این کار رو سریع و زیاد انجام میدن. و وقتی که وقتش برسه، آمادهی جهش به یه نقطهی بالاتر هستن .
منبع: لرن فایلز